کد مطلب:319161 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:280

تاریخ باب و بهاء
سید علیمحمد باب مؤسس طایفه ی بابیه در ماه محرم سال 1235 هجری قمری در شهر شیراز تولد یافت [1] وی فرزند میرزا رضا از اهالی شیراز و نام مادرش فاطمه. بیگم بود، بنا بنقل اكثر تواریخ در كودكی ابتدا بتحصیل فارسی (در شیراز) و سپس در اوان بلوغ كه ببوشهر عزیمت نموده در آن شهر بفرا گرفتن صرف و نحو زبان عرب پرداخت و معلم او در بوشهر شخصی موسوم بشیخ محمد و مشهور بشیخ عابد بود و دور نیست كه مخاطب سید باب در این عبارت بیان كه گوید: «ان یا محمد معلمی لا تضربنی» [2] همین شخص باشد.

پیروان باب سعی میكنند ویرا درس ناخوانده «امی» و دارای علم موهوبی بدانند. حاجی میرزا جانی كاشانی صاحب «نقطة الكاف» مینویسد: «اینكه معروف شده كه آن جناب (یعنی باب) بدرس سید (رشتی) حاضر میشدند بعنوان تلمذ صحت ندارد ولی آنجناب قریب بسه ماه در كربلا تشریف داشتند، گاهگاهی بمجلس موعظه ی آنمرحوم تشریف میآوردند و مرحوم سید اعلی الله مقامه از نور باطن آنسرور مستمد بودند» [3] .

صاحب قصص العلماء نوشته: «در همان زمان كه در عتبات مشرف
بودم و چند وقتی بدرس «حاجی سید كاظم» تلمذ مینمود «میر علیمحمد» هم بدرس او میآمد و قلم و دواتی بهمراه داشت و هر چه سید كاظم میگفت از رطب و یا بس مینوشت.»

مؤلف «كواكب الدریه» تصریح نموده كه معلم باب «شیخ محمد عابد» از مكتبداران شیراز بوده و گفته است پس از اظهار امر باب این معلم بشاگرد خود ایمان آورده است. [4] .

ولی در كتب ردیه ایمان آوردن شیخ محمد عابد به باب تكذیب شد. [5] و از مجموع تواریخ كاملا برمیآید كه نامبرده (باب) تحصیلات مختصری در زبان فارسی و مقدمات عربی نزد اشخاص داشته، ولی همچنان كه از آثار خود باب (كه آمیخته به اغلاط صرفی و نحوی و عبارات ناپخته و غیر فصیح است) بر میآید این تحصیلات ناقص و سطحی بوده و دعاوی پیروان او كه نسبت علم موهوبی بو داده اند غیر قابل قبول و بلا دلیل است. «بارون روزون» روسی [6] در بیان خود گوید: «خواننده باید خود را از بوالهوسیهای صرف و نحوی بر كنار نماید و قدری هم منطق و عقل سلیم را فراموش كند تا بتواند موفق بفهم اسرار این شاهكار ادبی! بشود كه پیروانش از روی عقیده بطور استعاره آنرا «بیان واضح» مینامند. [7] .

موسیو نیكلای فرانسوی در تاریخ خود، كه سراسر بدفاع از باب و دعوی او برخاسته، اغلاط فاحشه ی نوشته های وی را معلول تقصیر و مسامحه ی نساخ و نویسندگان بابیه دانسته و اینرا عذری در برابر حملات دیگران آورده، ولی اخیرا كه كتب اولیه ی باب مانند «بیان فارسی
و عربی» و «مجموعه ی مكاتیب باب» بوسیله ی «ازلیان» طبع و نشر گردیده بدون اینكه اغلاط آنها اصلاح شده باشد، این احتمال از بین رفته است، بخصوص كه خود سید باب متوجه این نقیصه و اشكال بوده و لهذا در بیان گفته كه اشكالات نحوی مردود و میزان كتاب بیان است كه سایر قواعد را باید به آن سنجید، نه اینكه كتاب بیان را با قواعد قوم بسنجد [8] و شگفت تر اینكه در صحیفه ی عدلیه (از تألیفات اولیه ی باب) پس از اینكه خود را «امی» معرفی نموده گوید: «بل یك آیه كه مثل قواعد قوم باشد ادعا را ثابت میكند، و كافی است همین یك آیه ی واحده... الخ [9] و منظورش در این عبارت طفره از سایر منزلات است كه خالی از اشتباه و غلط نیست. باری باب پس از دو سال تحصیلات مقدماتی بكار تجارت كه شغل اعمام او بود پرداخت، در این ایام ذوق ریاضت و ذكر و فكر و مراقبه كه شیوه ی دراویش و صوفیه بود در سرش افتاد و بریاضیات شاقه و طاقت فرسا مشغول شد.

اغلب روزها بر بام خانه بالا میرفت و در هوای گرم بوشهر در مقابل آفتاب سوزان سر برهنه بذكر و دعا میپرداخت. مداومت در این امور اعتدال مزاج و حواس او را بر هم زد و اختلالی در افكارش پدیدار گردید، و در نتیجه دست از كسب و كار كشید و مجاورت كربلای معلی را اختیار نمود.

صاحب «روضة الصفاء ناصری» مینویسد:

«روزها در آن آفتاب گرم كه حدتی بشدت دارد سر برهنه ایستاده
بدعوت غزائم عزیمت تسخیر شمس داتی، تا تأثیر حرارت شمس رطوبت دماغش را بكلیه زائل، بروز شمساتش نائل ساخت» ولی «میرزا جانی كاشانی» صاحب «نقطة الكاف» (از پیروان باب) ریاضت كشیدن باب را انكار نموده و گوید:

«اینكه مشهور شده كه آنجانب متحمل ریاضیات میشدند، یا اینكه خدمت پیری و مرشدی نموده باشند، افترای صرف و كذب محض است» [10] .

در این اوقات عقاید «شیخ احمد احسائی» [11] كه مبتكر طریقه ی جدیدی در حكمت و عرفان بود و بعقیده ی خودش استظهار این عرفان را از احادیث و اخبار مینمود، قوت گرفته و گروهی در محضر درس شاگرد و مروج طریقه ی او «سید كاظم رشتی» [12] حاضر میشدند و از وی استفاده میبردند. سید باب نیز درسلك شاگردان سید درآمد، و ملازمت او را اختیار نمود. برای اینكه از میزان تأثیر افكار و عقاید شیخ احسائی و سید كاظم رشتی در پدید آمدن بدعت بابیت و بالنتیجه بهائیت مستحضر شویم لازمست قبلا پاره ای از عقاید پیروان شیخ را بیان كنیم.
گفتیم كه شیخ احسائی مكتب جدیدی در فلسفه و عرفان تأسیس نمود، و مذاق خاصی داشت كه با مبانی فلاسفه و عرفان اسلامی نمیساخت، و همچنین مخالف رویه ی اخباریین و فقها و محدثین شیعه بود، و بگمان خود بین دو مذاق (فلسفه و حدیث) را جمع نمود. و ایتلافی در این دو مبحث بوجود آورده و مفتاح این تألیف را تصرف در هر دو قرار داد، حكمت و عرفان را از آن معنی و مقصدی كه هدف حكما و عرفا است خارج نموده و آیات و روایات را نیز بدون هیچ دلیل و ملاكی توجیه و تأویل كرد. این رویه بفقها و محدثین شیعه و طایفه ی اخباری و غیر اینها گران بود، و مورد انتقاد شدید آنان قرار گرفت و گفتند تألیف فلسفه و حدیث آنچنانكه شیخ نمود ازدواج غیر مرضی الطرفین بود كه خنثای مشگله ای از آن بوجود آمد، و خود او از فهمش قاصر ماند و بعقیده ی فقها و محدثین نهضت علمی شیخ نه تنها خدمتی بعلم و اسلام نبود، بل ضربتی سخت بر قرآن و حدیث وارد آورده، و باب گستاخی و خود رأیی را در تفسیر و توجیه آیات و روایات و تحریف مقاصد كتاب و سنت بر روی دیگران باز كرد، چنانكه از مراجعه به كتب و رسائل او این مطلب بخوبی فهمیده میشود و تعالیم شیخ و سید، زمینه ی دعاوی باطله را پس از آنها بخوبی فراهم ساخت، گو اینكه بگفته ی آقای مدرسی چهاردهی در ترجمه ی حال شیخ، روح آنمرد بزرگ منزه از چنین توطئه هائی بوده است، ولی آن شیوه این انحراف را طبعا بوجود آورد.

رشته ی بافندگی از شیخ شروع شد و بسید باب ختم گردید و میرزا حسینعلی بهاء همان مطالب سید باب را تلخیص نموده و با اسلوب دیگری كه نزدیكتر به تصوف باشد بنام ظهور جدید اظهار نمود، شاگرد و جانشین شیخ احمد، سید كاظم رشتی نیز در این رشته بغایت استاد بود و
در عصر خود شاید نظیر نداشت، كتاب «شرح قصیده» تألیف سید، و «شرح الزیاره» تألیف شیخ احسائی دو نمونه ی بارز از قدرت نامبردگان در تأویلات و تعبیرات و تشبیهات بیمانند عرفانی است.

شیخیه در معاف دینی فقط به چهار ركن معتقدند: 1 - توحید 2 - نبوت 3 - امامت 4 - اعتقاد بشیعه ی كامل (ركن رابع) یعنی نیابت خاصه ی امام علیه السلام كه مخصوص شیعه ی خاص می باشد و معتقدند كه باب نیابت خاصه پس از نواب اربعه (1 - عثمان بن سعید عمری 2 - ابوجعفر محمد بن عثمان 3 - ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی 4 - ابوالحسن علی بن محمد السمری) بر خلاف اعتقاد فقها و محدثان شیعه مسدود نشده و همچنان مفتوح است، و این عقیده را پیروان شیخ و سید درباره ی نامبردگان در زمان حیاتشان قائل بودند، بعلاوه مهدی موعود شخصی و امام منتظر كه در نظر علمای امامیه طبق نصوص قطعیه در همین عالم خاكی و در بدن عنصری است و بزندگی طبیعی خود بحفظ الهی ادامه میدهد تا مشیت خداوند بر قیام و ظهور او تعلق گیرد و از پرده ی خفا و غیبت بدر آید و جهان را پر از عدل و داد نماید «یملا الارض قسطا وعد لا كما ملئت ظلما و جورا» به اعتقاد شیخیه آنحضرت در عالم و همی بنام «هور قلیا» زیست میفرماید و آنگاه كه پروردگار اراده فرماید از آنجا نزول فرماید و بوظیفه ی اصلاح عالم از مفاسد قیام نماید، و ناگفته نماند، سید كاظم در اغلب اوقات شاگردان خود را بقرب ساعت ظهور مهدی (ع) خبر میداد و افكار اطرافیان خود را بیشتر متوجه این موضوع می ساخت، بطوریكه انتظار فرج امام
علیه السلام در بین آنان قوت گرفت و هر دم مترصد ظهور قائم (ع) بودند.

بعد از فوت حاجی سید كاظم رشتی در سنه ی 1259 ابتدا معلوم نبود كه جانشین وی «یعنی شیعه ی كامل» بعد از او كه خواهد بود، ولی طولی نكشید كه مدعیانی برای اینمقام پیدا شدند، منجمله «حاجی محمد كریم خان كرمانی» كه رئیس شیخیه ی متأخرین گردید و دیگر «میرزا علیمحمد شیرازی» كه خود را به لقب «باب» یعنی «در» میخواند.

مفهوم و مقصود از این كلمه تقریبا همان معنی بود كه از شیعه ی كامل راده میشد، و استعمال این كلمه ی مخصوصه چندان تازگی نداشت، بلكه از همان زمان امام دوازدهم «حجة بن الحسن العسگری» استعمال آن معمول بود زیرا كه امام مذكور بعد از دفن و تجهیز پدر خود امام حسن عسگری (ع) بلافاصله از انظار غیبت نموده در دوره ی اول این غیبت كه بغیبت صغری معروف است امام ثانیعشر بكلی قطع روابط با اتباع خود نكرده بود، بلكه مع الواسطه، یعنی بتوسط چهار نفر از صحابه ی خود (ابواب اربعه) با شیعه ی خود مرابطه و مكاتبه داشت، این دوره ی غیبت، یعنی غیبت صغری بوفات باب چهارم «ابوالحسن علی بن محمد السمری» در 15 شعبان سنه ی 328 منتهی شد و از این تاریخ ببعد امام در غیبت كبری داخل گردید و بكلی از انظار عامه محتجب شد [13] بنابراین ادعای میرزا علیمحمد شیرازی كه در ابتدا بعنوان «باب» و واسطه ی بین امام غائب و شیعیان بود از نقطه ی نظر شیخیه چندان تازگی و غرابت نداشت، ولی طولی نكشید كه میرزا علیمحمد از ایندرجه قدم فراتر نهاده ادعا نمود
كه خود همان قائم موعود و مهدوی منتظر و امام ثانی عشر است، و مقام مهدویت را كه باز به اعتقاد علما و محدثان شیعه، مقام وصایت و تابعیت بود بمرتبه ی شارعیت و اصالت تبدیل نمود، و مدعی وحی و كتاب جدید و شریعت جدید و دین تازه گردید و قرآن را منسوخ اعلام كرد، و پیداست چنانكه «كنت دو گوبینو» گوید: هیچ ربطی و ادنی مناسبتی نیست ما بین مفهومی كه بابیه از نقطه اراده میكنند و تصوری كه مسلمین از «مهدی» در ذهن دارند [14] و لهذا علیمحمد باب بشرح مذكور دعوت خود را بعنوان بابیت آغاز كرد و از مطالعه ی آثار باب بخصوص تألیفات اولیه ی وی اینمعنی بخوبی واضح و آشكار میگردد، منجمله در تفسیر سوره ی یوسف (احسن القصص) كه از آثار اولیه ی اوست گوید: «الله قد قدران یخرج هذا الكتاب فی تفسیر احسن القصص من عند محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب علی عبده لیكون حجة الله من عند الذكر علی العالمین بلیغا»

و باز در همان كتاب گوید: «و لا تقولوا كیف یكلم عن الله من كان فی السن خمس و عشرونا اسمعوا فورب السماء و الارض انی عبدالله آتانی البینات من عند بقیة الله المنتظر امامكم»

و در كتاب «صحیفه ی عدلیه» گوید: «بعد از آنكه در ایام غیبت اختلاف بمنتهای رتبه رسید و قوابل بصفای مشعر توحید نزدیك گشته، فرض است بر مقام رحمت خداوند عالم كه از جانب حجت خود عبدی را با حجة وافیه منتخب و اظهار فرماید الخ...»

و باز در همان صحیفه گوید: «و شكی نیست كه حكم حق محض در میان كل این اختلافات فرقه ی اثنی عشریه یكی بوده، اگر چه اهل غیر
آن هر گاه لحب الله حركت نموده اند و جد و جهد خود را نموده اند، مصاب [15] بوده اند امر كه به اینجا ختم شد «از سبیل فضل امام غایب عجل الله فرجه عبدی از عبید خود را از بحبوحه ی اعجام و اشراف منتخب از برای حفظ دین فرموده». این فقرات از نوشته های باب و اظهارات دیگر او در اوان ظهور داعیه ی ویرا بطور محسوسب عنوان بابیت یعنی واسطه ی بین مردم و امام علیه السلام معرفی میكند و مكرر راز وی خضوع و خشوع مبالغه آمیز نسبت به اهل البیت و مقامات ائمه ی اثنی عشر دیده و شنیده شده است، مانند اینكه در صحیفه ی عدلیه ص 7 گوید:

«و تو هم ننمائی كه می گویم این دعوت اتم و اعظم است، نه چنین است، بحق خداوندی كه آل الله را بولایت مطلقه ی خود ظاهر فرموده، كه وجود و صفات من و كلماتی كه از لسان و قلم من جاری شده و به اذن الله خواهد شد، معادل یك حرف از ادعیه ی اهل عصمت سلام الله علیهم نخواهد شد.»

و اگر این بیان را با دعاوی بعد سید باب كه خود را برتر و بالاتر از همه ی انبیا و رسل و حتی افضل از حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم شمرده و گاه دعوی ربوبیت و الوهیت نیز نموده است مقایسه نمائیم، خواهیم دانست كه مفهوم ادعای باب در بادی امر غیر از مفهومی است كه از دعاوی بعدی او بدست میآید، و اما اینكه چه وقت پارا از مقام بابیت (واسطه ی امام و مردم) فراتر گذارده و یا لااقل اظهار آنرا نموده اختلاف است، و قدر مسلم اینست كه تا واقعه ی كشتار قلعه ی طبرسی [16] .
پیروانش او را باب مهدی موعود میدانسته اند. و ابدا تصور شریعت تازه و دین جدید و نسخ شریعت اسلام را نداشته اند، و ما می بینیم وقتی در داستان بدشت [17] «قرةالعین» و «ملا محمدعلی بارفروشی» (ملقب بقدوس) زمزمه ی نسخ احكام اسلام و تجدید شریعت را آنهم با اضطراب و نگرانی از مخالفت بابیه میكنند مواجه با عكس العمل و تعجب عده ی كثیری از پیروان میگردند و جمعی پس از برملا شدن مطلب بقول مؤلف «كواكب الدریه» آنچنان میروند كه بعقب سر خود نگاه نمیكنند و «ملا عبدالخالق یزدی» كه از داعیان دعوت باب است در خراسان وقتی از حقیقت امر مطلع می شود از اعتقاد خود دست برمیدا دو پشیمان می شود [18] و مؤید بر این مطلب (اینكه دعوت باب تا مدتی فقط بابیت بوده) تفسیری است كه در معنی كلمه ی باب در متمم و ضمیمه ی بیان فارسی (كه لغات و اصطلاحات مخصوصه ی كتاب بیان را معنی نموده) بدست داده و در آنجا ذكر شده: «باب الله. اول مقامی است كه خود حضرت اظهار نموده تا چهار سال» و همچنین بتصریح میرزا جانی كاشانی [19] تاریخ ادعای جدید باب مصادف بود با حركت دادن وی بقلعه ی چهریق (صفر 1264)

و باز برای رفع توهم از این معنی كه عنوان بابیت، برای سید علی محمد ممكن است مفهوم باب علم الهی را داشته باشد، چنانكه در صلاحیت ائمه ی طاهرین نیز بوده است، و در دعای ندبه میفرماید: «انت باب الله الذی منه یوتی» لازمست توضیح داده شود كه خود باب، عنوان دعوت اولیه را توضیح داده و باب را به معنی واسطه ی امام و مردم معرفی نموده است، از جمله در كتاب «ادله ی سبعه» گوید: نظر كن در فضل حضرت منتظر
كه چقدر رحمت خود را در حق مسلمین واسع فرموده، تا آنكه آنها را نجات دهد، مقامیكه اول خلق است و مظهر اننی انا الله چگونه خود را به اسم بابیت قائم آل محمد ظاهر فرمود و به احكام قرآن در كتاب اول حكم فرمود تا آنكه مردم مضطرب نشوند، از كتاب جدید و امر جدید، و مشاهده كنند كه این مشابه است با خود ایشان، لعل محتجب نشوند و از آنچه از برای آن خلق شده اند غافل نمانند [20] قطعی است كه این اظهارات در موقعی بوده كه باب ادعای دین جدید و امر جدید و كتاب جدید نموده بوده، و برای اینكه التیامی بدعاوی متناقضه ی خود بدهد و به اصطلاح دفع دخل مقدر نماید، ضمن تصدیق و اقرار به اینكه ادعای اولیه ی او «بابیت قائم آل محمد» بوده و در كتاب اول خود به احكام قرآن و دین اسلام امر و حكم نموده میگوید آن بخاطر ضعف مردم و عدم استقبالشان از دعوت تازه بوده و برای آنكه مردم وحشت نكنند و محروم نمانند امام منتظر خود را تنزل داده و تفضلا بعنوان بابیت خودش ظاهر شده است!!!! باز در همان كتاب گوید: «حضرت موعود با رضای خاطر میل كرده است كه خود را تنزل داده در تحت منظره ی بابی ارائه دهد كه هدایت كننده است بشناسائی یكی از اعقاب مخفی محمد در كتاب اول خود بنام قوانین قرآن تكلم كرده است تا مردم از كتاب و قوانین جدید مضطرب نشوند و یقین كنند كه این كتاب و این قوانین با كتاب مخصوص خودشان مربوطند تا اینكه آنها در تاریكی نمانند» [21] .

و همچنین در «صحیفه ی عدلیه» ص 28 گوید: «و امروز به اراده ی بقیة الله امام عصر علیه السلام، وجود كلما وقع علیه اسم شیئی و اعتقاد
بغیبت آنهم مثل اعتقاد به رجعت است» و میرزا جانی كاشانی بابی در تاریخ خود «نقطة الكاف» ص 86 كه معتبرترین تاریخ دوره ی اول ظهور است مینویسد: «خلاصه حضرت قائم علیه السلام تاریخ تولد ایشان عدد نور میباشد كه 256 از هجرت میشود و بروایتی در 7 سالگی غیبت صغری فرمودند حسین بن روح را نائب و وكیل خود قرار داده و پس از حسین سه نائب دیگر هم تعیین شده و بعد از این چهار نائب زمان غیبت كبری شده.

بهر تقدیر وقتی زمزمه ی دعوت باب در كربلا انتشار یافت بعضی مردم ساده به او متوجه شدند و گروندگان اولیه ی باب را كه به آنها لقب حروف «حی» [22] داده است عموما شیخیه تشكیل می دهند، و بطوریكه گذشت در اثر تعالیم شیخ و سید رشتی چنین زمینه ای از پیش در افكار آنان فراهم شده بود.

در نامهای افراد حروف حی، مختصری در كتب بابیه و بهائیه و تواریخ اسلامی اختلاف است و بنابر آنچه میرزا «منیر نبیل زاده» هم در كتاب «حدیقة البهائیه» چاپ بمبئی منطبعه ی 1345 ه ق ذكر نموده اسامی آنان به اینشرح است: 1 - اول من آمن ملاحسین بشرویه ای ملقب بباب الباب 2 - ملا محمدعلی بارفروشی ملقب به قدوس 3 - ملاعلی بسطامی 4 - ملاحسین برادر باب الباب 5 - آقا محمدباقر همشیره زاده ی باب الباب 6 - ملاحسن بجستانی 7 - خدابخش قوچانی كه بملا علی رازی موسوم شد 8 - سید حسین یزدی كاتب 9 - میرزا محمد روضه خوان یزدی 10 - سعید هندی 11 - ملا محمود خوئی 12 - ملا جلیل ارومیه 13 - ملا احمد ابدال
مراغه ای 14 - ملاباقر تبریزی 15 - ملایوسف اردبیلی 16 - میرزا محمد علی قزوینی 17 - میرزا هادی پسر میرزا عبدالوهاب قزوینی 18 - طاهره ی قزوینی معروف بقرةالعین.

«نوش آبادی» در كتاب «بیان حقیقت» نام كسان دیگری را میبرد مانند «میرزا احمد ازغندی» و «ملاصادق مقدس» و «شیخ ابوتراب اشتهاردی» و «ملا خلیل ارومی» (محتمل است این شخص همان جلیل ارومیه ی سابق الذكر باشد) و «ملا مهدی كندی» و همچنین در تاریخ محمد زرندی (معروف به نبیل) در اسامی حروف حی اختلافاتی موجود است و مرحوم علامه ی قزوینی در وفیات معاصرین در حرف (ج) سید جواد كربلائی (از بابیه ی مشهور) را از افراد حرف حی دانسته اند.

با اینمقدمه دانسته شد كه مذاق شیخیه تا چه اندازه در پیشرفت مختصر دعوت باب دخیل بوده و تأثیر بخشیده است، و مؤمنین اولیه باب بتصریح بهاءالله عموما پیروان شیخ احسائی بوده اند، آنجا كه خطاب به شیخ محمدتقی نجفی اصفهانی معروف به آقا نجفی نوشته: «یا شیخ فكر نما و به انصاف تكلم كن حزب شیخ احمد احسائی با عنایت الهی عارف شدند به آنچه كه دون آن حزب از آن محروم و محجوب مشاهده گشتند آه» مخصوصا كه دیدیم یكی دیگر از شاگردان سید رشتی تحت همین عنوان مدعی مقام ركن رابع شد [23] و بعد از سید كاظم خود را جانشین وی معرفی كرد و یك رشته مطالب دیگر از خود پرداخت كه از حوصله ی این بحث خارج است.

لیكن سید باب پس از اینكه پیروانی بهم بست و فتنه ها در اطراف
افكند عنوان دعوت را در ماكو و چهریق علنا تغییر داد و خود را صاحب الامر و مهدی موعود نامید، و سید كاظم و شیخ احمد را مبشر خود خواند و با اغماض به اینكه دعوت مهدویت دعوت تبعی نسبت به اسلام و قرآن باید باشد شریعت تازه آورد، و احكام جدید وضع كرد، و قرآن و اسلام را منسوخ اعلام نمود، و حتی قدم بالاتر نهاد و زمزمه ی ربوبیت و الوهیت آغازید، و خود را ذكرا كبر و رب اعلی نامید. از كلمات اوست «لا اله الا انا الا حدالاحید. لا اله الا انا الصما داالصمید. لا اله الا انا السراج السریج.

لا اله الا انا القدام القدیم... الخ» و در جائی خود را افضل از كل انبیاء و رسل نامید و «اول من سجدنی محمد» گفت.

و در لوح ششم از الواح خط خود باب [24] است كه نوشته:

«و ان اول من بایع بی محمد رسول الله ثم علی ثم الذینهم شهداء من بعده ثم ابواب الهدی... الخ

بهر حال سید علی محمد از عتبات عازم ایران شد و در بوشهر پنهانی به اغوای مردم ساده لوح پرداخت، و هر كس را محرم تشخیص میداد در خلوت دعوت خود را به او ابراز می نمود و به كسانیكه ظاهرا اظهار ایمان میكردند و سر در طاعتش می نهادند ریاست و حكومت یكی از بلاد را كه بعدها باید بدست او مفتوح گردد وعده میداد و بعضی مردم طماع و دنیا طلب را با این نیرنگ ها بفریفت و گروهی هم كه شوری در سر داشتند و در پی هر صدائی برمی خاستند دعوت باب را وسیله ای برای اجرای مقاصد خود پنداشتند و گرد او را گرفتند، در اینجا از ذكر این
نكته غفلت نباید كرد كه عده ای آزادیخواه كه از استبداد حكومت وقت و مظالم دستگاه قاجار بستوه آمده و از دستگاه آخوندی نیز ناراضی بودند نهضت باب را كه طبعا خللی به اوضاع وارد می ساخت و روزنه ی ستیزه و تخریب بنیان حكومت مستبده را باز می كرد و آخوندها را متزلزل می نمود وسیله ی خوبی تشخیص داده و بتقویت آن پرداختند. و كسانی مانند «میرزا آقاخان كرمانی» [25] و «شیخ احمد روحی» [26] كه از طرفداران نهضت «سید جمال افغانی» بودند، بعدها بطرفداری بابیه قیام كردند و ظاهرا مؤمن بباب شدند و دو نفر سابق الذكر بمعیت یكدیگر كتاب «هشت بهشت» را در تقویت دعوت باب نوشتند و دختران «میرزا یحیی» معروف به «صبح ازل» را كه جانشین منصوص علی محمد باب بود تزویج كردند [27] .

پس از اینكه دعوت باب اشتهار یافت و مطلب بگوش امنای حكومت رسید و قضیه از بوشهر بشیراز كه مركز ایالت فارس بود و در آنموقع دارالعلم بشمار می رفت مخابره گردید، حكومت فارس (نظام الدوله حسین خان آجودان باشی) سید باب را تحت الحفظ بشیراز طلب نمود، لیكن به احترام مقام سیادت او در خلوت مراعات حال وی را می كرد، سید باب از حسن نیت نظام الدوله گمان دیگر درباره ی وی برد، و او را مؤمن بخود پنداشت و دعوت خود را مخفی ننمود و حتی نظام الدوله را بحكومت كشور روم تطمیع كرد، نظام الدوله مجلسی ترتیب داد و از علمای شیراز دعوت نمود و امر سید را به آنها وا گذار نمود، علما پس از مكالمه با سید حكم
به ارتداد و كفرش دادند و قتل او را واجب شمردند، منتهی چون گمان جنون درباره ی او میرفت در قتلش تأمل كردند و بهمین اندازه اكتفا نمودند كه در حضور مردم در مسجد وكیل شیراز بر فراز منبر از گفتارهای سابق تبری جوید، لذا روز جمعه ای در همان مسجد پس از اتمام نماز جماعت به امر «شیخ ابوتراب» امام جماعت مسجد بر منبر بر آمد و هر نوع ادعائی را از خود تكذیب نمود، كلمات سید كه در مسجد شیراز اظهار نموده بنقل از «ناسخ التواریخ» چنین است:

ایها الناس اینكه میگویند كه من ادعای دین تازه نموده ام» «یا اینكه دعوی مهدویت نموده ام به دروغ و كذب نسبت بمن داده اند» «زیرا كه من بهیچوجه من الوجوه دعوی تازه ندارم و ادعائی ننموده ام» «اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله، و ان علیا ولی الله و ان الائمه» «من ولده حجج الله و اولیاء الله، امام دوازدهم صاحب الزمان حجة بن» «الحسن است و آن بزرگوار است مهدی موعود و قائم آل محمد و از زمان» «وفات پدرش تا كنون غائب از انظار است و هر وقت مشیت الهی قرار» «بگیرد ظهور خواهد فرمود، خدا لعنت كند كسی را كه بغیر این دین متدین» «بدینی باشد و مذهبی»

و همان روز در مسجد در حضور شیخ ابوتراب توبه كرد، پس از آن بشرحی كه در تواریخ طرفین مذكور است او را به اصفهان و از آنجا به آذربایجان و قلعه ی ما كو و سپس بقلعه ی چهریق بردند و در زندان چهریق محبوس گردید. مشهور این است كه شش ماه مدت زندان وی طول كشید، ولی بنابر آنچه نبیل زاده در تاریخ خود نوشته سید باب 28 ماه
در زندان چهریق بسر برده است، و این اصح است. [28] .

سید در زندان نیز آرام ننشست و بهر نحو كه ممكن میشد به اغوای مردم میكوشید. و پیروانش در اطراف مملكت بنای شورش و فتنه را گذاردند، ناچار دولت برای رفع این غائله تصمیم بكشتن باب گرفت و مأمورین او را از زندان چهریق به تبریز بردند و یكبار دیگر مجلسی با حضور علمای تبریز و ناصرالدین میرزا ولیعهد تشكیل دادند و از سید در دعاویش اقرار گرفتند، مشهور است كه سید باب در مجلس مذكور خطبه ای قرائت كرد و در این عبارت: «الحمدلله الذی خلق السموات و الارض».

سموات را (كه مكسور تلفظ می شود) بفتح خواند، ناصرالدین میرزا بر او خرده گرفت و این شعر را از «الفیه ابن مالك» بر او خواند:



«و ما بنا و الف قد جمعا

یكسر فی الجر و فی النصب معا»



سیاح بهائی این قضیه را در مقاله ی خود [29] نوشته و پراكنده گوئی سید باب را در مجلس مذكور حمل بر سطوت دعوت نموده است!!!

بهرحال تصمیم بر قتل باب قطعی شد و با اینكه كتبا توبه نامه ای [30] بنزد ناصرالدین میرزا فرستاد، چون دعاوی خود را تكرار و در واقع نقض
توبه نمود در روز 27 شعبان سنه ی 1266 قمری [31] او را در سن 32 سالگی در میدان تبریز بدار آویختند [32] و جسد او تا مدتی در كنار خندق شهر عبرت عابرین بود. مدت دعوت باب شش سال بود، كتب «بیان فارسی و عربی» و «شئون الحمراه ی» و «احسن القصص» از معروفترین آثار اوست. باب تألیفات دیگری نیز داشته به اینشرح:

1 - تفسیر سوره ی بقره 2 - تفسیر سوره ی كوثر 3 - تفسیر سوره ی والعصر 4 - كتاب اسماء 5 - صحیفه ی عدلیه 6 - رساله ی فقیهه 7 - رساله ی محزونه 8 - صحیفه ی اعمال 9 - كتاب الروح 10 - رساله ی ذهبیه 11 - صحیفه ی بین الحرمین 12 - شئون خمسه 13 - رساله ی رجعت 14 - رساله ی نبوت خاصه 15 - جواب المسائل 16 - دلائل سبعه.

و بعضی نوشتجات دیگر [33] بهائیه بدستور رؤساء و زمامداران «عكا» و «حیفا» تا توانستند آنچه از آثار باب بدستشان آمد بخاطر فضاحت و رسوائی عبارات و مضامین آنها جمع آوری نمودند و اخیرا بعض نسخ آثار باب از قبیل «بیان فارسی و عربی «و صحیفه ی عدلیه» و «دلائل سبعه» و «متمم
بیان» بقلم یحیی زال و الواح خطی باب را پیروان یحیی برادر بهاءاله بطبع رسانیده اند.

بنابر آنچه كه «زعیم الدوله» در تاریخ خود «مفتاح باب الابواب» نوشته مجموع كسانیكه از بابیه و قوای دولتی و غیره در جنگهای قلعه ی طبرسی و زنجان و نیریز (به استثنای كسانیكه در واقعه ی نیریز از مسلمین طبرسی و زنجان و نیریز (به استثنای كسانیكه در واقعه ی نیریز از مسلمین مقتول گردیدند كه این فقره در مفتاح باب الابواب ذكر نگردیده) كشته شدند، بالغ بر بیش از هفتهزار تن بودند كه از این عده حدود پنجهزار و هفتصد تن از بابیه و بقیه از قوای دولتی و سایر مردم بقتل رسیدند.


[1] مرحوم علامه ي قزويني تولد باب را غره ي محرم سال 1236 دانسته (وفيات معاصرين مجله ي يادگار شماره ي 4 از سال سوم) و همچنين در تاريخ «نيكلا» تاريخ تولد باب سال 1236 ذكر گرديده، ولي در كتاب «بين الحرمين» كه تأليف خود باب است سال 1235 آمده و هذا نصه و انه لعبد قد و لد في يوم اول المحرم من سنه ي 1235... الخ.

[2] بيان عربي (ص 25).

[3] نقطة الكاف (ص 110 - 109).

[4] كواكب الدريه ص 31.

[5] (بيبهائي باب و بهاء).

[6] از مؤلفين روسي كه در تاريخ بابيه كتاب نوشته.

[7] نقل از ضميمه ي تاريخ نيكلاي فرانسوي.

[8] باب يك از واحد دوم ص 18 بيان فارسي «اگر نكته گيري در اعراب و قرائت يا قواعد عربيه شود مردود است؛ زيرا كه اين قواعد از آيات برداشته ميشود، نه آيات بر آنها جاري ميشود.

[9] صحيفه ي عدليه ص 9.

[10] نقطة الكاف ص 110 - 109.

[11] «شيخ احمد بن زين الدين احسائي» مؤسس طريقه ي شيخيه (1241 - 1166) در تاريخ ولادت و وفات شيخ اختلاف است، صاحب «روضات الجنات» بدون ذكر تاريخ تولد وي، عمرش را در حدود نود سال و تاريخ وفات او را در آغاز سال 1243 نوشته، و «ادوار دبراون» انگليسي در كتاب «تاريخ ادبيات» تاريخ وفات و مدت عمر شيخ را از «روضات الجنات» نقل فرموده، ولي بنا به اصح روايات و شرح حالي كه از فرزند شيخ (درباره ي پدرش) باقيمانده تولد او در سال 1166 بوده و در سال 1241 از دنيا رفته است و مدفنش مدينه ي منوره پشت ديوار قبه ي مطهره (پيش از ويراني) طرف جنوب مي باشد.

[12] سيد كاظم رشتي شاگرد و مفسر اقوال شيخ احسائي 1259 - 1205.

[13] مقدمه ي نقطة الكاف.

[14] مقدمه ي نقطة الكاف.

[15] مصاب غلط و صحيح آن در اينجا مصيب است در برابر مخطي.

[16] 1265 - 1264 قمري.

[17] 1264 قمري.

[18] نقطة الكاف ص 203.

[19] نقطةالكاف ص 212.

[20] دلائل سبعه ص 29.

[21] تاريخ نيكلاي فرانسوي.

[22] حي بحسب عدد 18 است و باب به تناسب عددي مؤمنين اوليه كه 18 نفر بوده اند اين لقب را به آنها داده است.

[23] حاجي محمدكريم خان كرماني.

[24] مجموعه ي الواح خطي باب كه الواح بخط خود او گراور شده نزد نگارنده موجود است.

[25] 1314 - 1270 قمري.

[26] 1314 - 1263 قمري.

[27] انقلاب ايران تأليف ادوارد براون ص 94 و «مواد تحقيق در مذهب بابيه ص 221 تأليف همو.

[28] ميرزا جاني كاشاني در نقطة الكاف مدت توقف باب را در چهريق دو سال و نيم نوشته (صفر 1264 - شعبان 1266) ص 312.

[29] مقاله ي سياح تأليف عبدالبهاء عباس افندي است.

[30] عين توبه نامه بخط سيد باب جزو اسناد خطي در كتابخانه ي مجلس موجود است و در صفحه ي 57 همين كتاب گراور گرديده.

[31] بنا بمشهور و پرونده هاي موجود در دواير دولتي قتل باب روز دوشنبه شعبان سنه ي 1265 بوده، ولي به اعتقاد اهل بهاء و بعضي مورخين واقعه ي مذكور در سنه ي 1266 بوده است. (تاريخ نبيل زرندي).

[32] مقدمه ي نقطة الكاف، وفيات معاصرين علامه ي قزويني شماره ي چهار سال سوم يادگار.

[33] نام تأليفات باب از مآخذ بهائيه (كتاب نظر اجمالي در ديانت بهائي تأليف احمد يزداني) نقل شد، ولي در غير كتب بائيه و بهابيه بتمام اينها اشاره نشده و نيز كتب ديگري مانند كتاب الجزاء كه بباب منسوبست در كتاب سابق الذكر نيست.